استثناگرایی آمریکایی: چه بلایی سر جهان میآید؟
استثناگرایی آمریکایی ریشه، پیامد، سیاست خارجی، امپریالیسم، سرمایهداری، مداخله نظامی، تحریم اقتصادی و امپریالیسم فرهنگی را مورد بررسی قرار میدهد.
انگاره «استثناگرایی آمریکایی»؛ ریشهها، جلوهها و پیامدها
«استثناگرایی آمریکایی» یکی از کلیدیترین مفاهیم در هویت ملی ایالات متحده محسوب میشود که ریشه در باور به تمایز ماهوی این کشور نسبت به سایر ملتها دارد. این انگاره که نخستین بار در سال ۱۸۳۱ توسط الکسی دوتوکویل مطرح شد، بر توهم برتری آمریکاییها و الگو بودن آنها برای دیگر ملتها استوار است.
ریشههای تاریخی استثناگرایی آمریکایی
این مفهوم از همان دوران اولیه استعمار آمریکا و در فرایندهای بعدی مانند جنگ استقلال، به عنوان نمادی از برتری این کشور در جهان خود را نشان داده است. جان وینتروپ، فرماندار ماساچوست در سال ۱۶۳۰، در خطابهای به مریدان خود، آمریکا را «شهری بر تپه» نامید که نگاهها به آن دوخته شده است. مایکل مندل بوم، تحلیلگر آمریکایی، استثناگرایی را مترادف با مفهوم آمریکا برای خود آمریکاییها دانسته و ریشههای آن را در آغاز شکلگیری این سرزمین و گسترش نفوذ آن در جهان میداند.
پیوند با سرمایهداری و برتریجویی فرهنگی
دیدگاه استثناگرایی اغلب با مضامین نظام سرمایهداری و برتریجویی فرهنگی غرب گره خورده است. این رویکرد، سیاست خارجی آمریکا را به سمت مداخلات گسترده برای تأمین منافع اقتصادی و سیاسی سوق داده است. برتریجویی غرب که از امپریالیسم اروپایی قرن نوزدهم نشأت گرفته، جهان غیرغربی را فضایی برای تحمیل ایدئولوژی خود میبیند. سرمایهداری، به عنوان موتور محرک این باورها، با تأکید بر انباشت ثروت و کنترل منابع، استثناگرایی را به ابزاری برای توجیه بهرهبرداری جهانی تبدیل کرده است.
در بیش از دو قرن گذشته، دولتهای مختلف در آمریکا همواره به دنبال تحقق «مثلث امنیت» شامل «مصونیت فیزیکی» (امنیت سرزمینی)، «اشاعه ارزشها» (آمریکاییسازی) و «تحقق اهداف اقتصادی» (کاپیتالیسم) بودهاند.
انتقادات و پیامدهای خطرناک
منتقدان، استثناگرایی آمریکایی را حاکی از روحیه نژادپرستی، برتریجویی و امپریالیسم ایالات متحده میدانند. گودفری هاگسون، نویسنده و تحلیلگر انگلیسی، در کتاب «اسطوره استثناگرایی آمریکایی» معتقد است این عقیده که آمریکا مقدر شده هدایای منحصربهفرد خود یعنی دموکراسی و کاپیتالیسم را در کشورهای دیگر توزیع کند، هم برای آمریکاییها و هم برای باقی جهان بسیار خطرناک است. وی تأکید میکند که آمریکا آنگونه که خود تصور میکند، استثنایی نیست و کوری نسبت به تاریخ خود، منجر به ناسیونالیسمی خودخواهانه و سیاست خارجی خطرناک شده است.
توماس بندر، نویسنده کتاب «ملتی میان ملل: جایگاه آمریکا در تاریخ جهان»، نیز بیان میکند که اعتقاد به استثناگرایی مانع درک صحیح جایگاه آمریکا در جهان شده است.
جلوههای استثناگرایی در سیاست خارجی آمریکا
استثناگرایی، رسالتگرایی و خودبزرگبینی آمریکایی، علاوه بر تأثیر در سیاست داخلی، نمود ویژهای در سیاست خارجی این کشور دارد که به شرح زیر است:
۱. مداخلات نظامی و جنگها
باور به استثنایی بودن آمریکا و وظیفه جهانی آن برای صدور ارزشهای غربی، جنگها را به ابزاری برای تحمیل مدل غربی تبدیل کرده است. این دیدگاه، آمریکا را به عنوان «پلیس جهانی» معرفی میکند. نمونههای بارز این رویکرد شامل جنگ مکزیک–آمریکا با استناد به «سرنوشت آشکار»، جنگ ویتنام با هدف گسترش مدل حکمرانی آمریکا، و مداخله در افغانستان و عراق پس از ۱۱ سپتامبر با توجیه «جنگ علیه تروریسم» است.
۲. کودتاها و سرنگونی دولتها
استثناگرایی، با این باور که آمریکا باید جهان را به سمت نظام اقتصادی و سیاسی مد نظر خود هدایت کند، کودتاها را به ابزاری برای حذف دولتهای «نامطلوب» تبدیل کرده است. این رویکرد، ریشه در نیاز سرمایهداری به بازارهای باز و منابع ارزان دارد. نمونههای تاریخی شامل کودتای ۱۳۳۲ در ایران، کودتای ۱۹۵۴ در گواتمالا، کودتای ۱۹۷۳ در شیلی و عملیات کندور در آمریکای جنوبی است.
۳. مداخله در انتخابات: مهندسی دموکراسی
آمریکا با ادعای قیمومیت بر دموکراسی جهانی، در انتخابات خارجی دخالت کرده تا دولتها را با ارزشهای خود همسو سازد. این باور، دولتهای مستقل یا غیرهمسو را تهدیدی برای نظم جهانی تحت رهبری آمریکا میبیند. مطالعات نشان میدهد آمریکا بین ۱۹۴۶ تا ۲۰۰۰ در ۸۱ انتخابات خارجی مداخله کرده است، از جمله در ایتالیا (۱۹۴۸)، برزیل (۱۹۶۴) و صربستان (۲۰۰۰).
۴. تحریمهای اقتصادی: مجازات جمعی برای تحمیل اراده
استثناگرایی، آمریکا را مجاز به تحمیل اراده خود بر کشورهای «نافرمان» از طریق تحریمهای اقتصادی میداند. این سیاست که با منافع سرمایهداری همراستا است، غالباً غیرنظامیان را هدف قرار میدهد. تحریمهای کوبا، ایران، ونزوئلا و عراق از جمله نمونههای بارز این رویکرد هستند که منجر به رنج گسترده انسانی شدهاند.
۵. امپریالیسم فرهنگی و رسانهای: تحمیل هویت
ایالات متحده از طریق امپریالیسم رسانهای، به دنبال تأثیرگذاری بر اذهان و دیدگاههای مردم سایر کشورها و القای برتری ارزشهای غربی است. هالیوود، فیسبوک و گوگل با ایجاد جریان یکطرفه محتوا، فرهنگهای محلی را تضعیف کرده و هویتهای بومی را با مصرفگرایی جایگزین میکنند.
۶. حمایت از رژیمهای اقتدارگرا: معامله حقوق بشر با منافع سرمایهداری
باور به حفظ نظم جهانی توسط آمریکا، منجر به حمایت از رژیمهای اقتدارگرا شده است، به ویژه هنگامی که این رژیمها بازارهای سرمایهداری را تضمین میکنند. گزارشها حاکی از حمایت نظامی آمریکا از دیکتاتوریها و قربانی شدن حقوق بشر در مقابل حفظ منافع سرمایهداری است، مانند آنچه در عربستان سعودی دیده میشود.
۷. پیامدهای اقتصادی و زیستمحیطی
استثناگرایی آمریکایی، ایالات متحده را مجاز به بهرهبرداری از منابع کشورهای دیگر دانسته و موجب تحمیل هزینههای زیستمحیطی سنگین به این کشورها شده است. مداخلات در نیکاراگوا، حمایت از رژیمهای نفتی در خاورمیانه و تأثیر تحریمها بر تولید ناخالص داخلی جهانی، از جمله پیامدهای اقتصادی و زیستمحیطی این سیاستها هستند.
این نمونهها، بر اساس گزارشهای سازمان ملل، پروژههای دانشگاهی و تحقیقات مستقل، نشان میدهند که برتریجویی غرب پیامدهای ویرانگری برای میلیونها نفر در سراسر جهان داشته است. تاریخچه این رویکرد، ضرورت بازنگری در سیاستهای مبتنی بر برتری و حرکت به سمت همکاری برابر و احترام به حقوق بشر را آشکار میسازد.