ماجرای آش نخورده و دهان سوخته از کجا آمد؟
ضربالمثلها از زیباترین بخشهای زبان فارسیاند؛ جملههایی کوتاه اما پرمعنا که مردم در طول زمان براساس تجربه ساختهاند به ما کمک میکنند تا حرفی را که میخواهیم بزنیم، خیلی خلاصه بیان کنیم. «آش نخورده، دهان سوخته» یکی از این ضربالمثلهای پرکاربرد است که ماجرایش از این قرار است که
ضربالمثلها از زیباترین بخشهای زبان فارسیاند؛ جملههایی کوتاه اما پرمعنا که مردم در طول زمان براساس تجربه ساختهاند به ما کمک میکنند تا حرفی را که میخواهیم بزنیم، خیلی خلاصه بیان کنیم.
«آش نخورده، دهان سوخته» یکی از این ضربالمثلهای پرکاربرد است که ماجرایش از این قرار است که روزی مردی برای دیدار به خانه یکی از آشنایانش رفت. میزبان برای پذیرایی، کاسهایاش داغ آورد؛ اما پیش از آنکه مهمان بتواند قاشق را دراش بزند، دندانش ناگهان درد گرفت و با ناراحتی دستش را جلوی دهانش گرفت. میزبان که گمان کرد مهمان عجله کرده و زوداش داغ را چشیده، گفت: «اگر کمی صبر میکردی تااش سرد شود، دهانت نمیسوخت.»
مهمان خجالتزده پاسخ داد: «بله، اش نخورده، دهان سوخته! »
از آن زمان این ضربالمثل در موقعیتهایی به کار میرود که کسی بیدلیل یا بدون انجام کاری، زیان یا ناراحتی میبیند. مثلاً در مدرسه اگر کسی اشتباه کند و همه کلاس تنبیه شوند، کسانی که کاری نکردهاند با خنده و گلایه میگویند: «ما هماش نخورده، دهان سوخته شدیم! »