شوک باورنکردنی در راه فوتبال 2026: مالکیت توپ دیگر مقدس نیست؟!
انقلاب تاکتیکی پپ گواردیولا در لیگ برتر: مالکیت توپ و خلق فضا در قلب فوتبال مدرن.
فوتبال مدرن پا به عرصهای نوین گذاشته است؛ جایی که مالکیت صرف توپ دیگر تضمینکنندهی برتری در میدان نبوده و حتی فلسفهی بنیادین پپ گواردیولا، از برجستهترین مربیان دوران اخیر، با چالشهای جدی مواجه شده است. این تحول، منجر به بازنگری اساسی در رویکردهای تاکتیکی و فلسفههای بازی در سراسر جهان فوتبال شده است.
ریشههای فلسفه گواردیولا و اوج فوتبال موقعیتی
در یکی از برنامههای کلاسیک «فوتبال دوشنبه شب» در ماه می ۲۰۱۸، پپ گواردیولا جوهرهی فلسفهی خود را اینگونه بیان کرد: «من پاسهای کوتاه را دوست دارم. چرا؟ چون کمتر توپ را از دست میدهید. یک پاس ۱۵ متری خطرناکتر از یک پاس ۵ متری است. علاوه بر این، اگر یک پاس ۵ متری را از دست بدهید، انتقال به دفاع نزدیکتر و آسانتر از زمانی است که یک پاس ۱۵ متری از دست برود.»
او با جابجایی بازیکنان روی صفحه، به وضوح نشان داد که چگونه با قرار دادن مدافعان کناری (مانند دلف و واکر) در مناطق داخلی زمین و اتصال آنها به هافبک دفاعی (مانند فرناندینیو)، یک شبکهی پاس کوتاه بهینه شکل میگیرد. این رویکرد، مزیتهای آشکاری در حفظ توپ و افزایش گزینههای پاس فراهم میکرد و به سرعت به ایدهی «مدافع کناری وارونه» رونق بخشید.
اوج این فلسفه در فصل ۲۰۱۸-۲۰۱۷ با قهرمانی منچسترسیتی در لیگ برتر انگلیس با ۱۰۰ امتیاز، ۱۹ امتیاز اختلاف با تیم دوم، تنها ۲ شکست و ۱۰۶ گل زده رقم خورد. در آن فصل، سیتی به میانگین مالکیت توپ حیرتآور ۷۱.۸ درصد دست یافت. این موفقیت، تأثیری عمیق بر فوتبال اروپا گذاشت، به گونهای که در فصل بعد ۱۱ تیم در پنج لیگ معتبر اروپا میانگین مالکیت توپ بالای ۶۰ درصد داشتند و باشگاهها سرمایهگذاریهای قابل توجهی روی هافبکهای مرکزی انجام دادند؛ نقطهای که اوج مطلق فوتبال موقعیتی محسوب میشد.
تکامل تاکتیکی و ظهور ضد استراتژیها
با گذشت زمان، تیمهای حریف به تدریج به دنبال یافتن پاسخهایی برای شبکهی پاس کوتاه گواردیولا و مربیان پیرو این منطق رفتند. این اقدامات متقابل کلیدی، به شرح زیر شکل گرفت:
پرسینگ از بالا و در فاز ابتدایی بازیسازی: هدف، زدن گل در سریعترین زمان ممکن و به خطر انداختن توپ در یکسوم دفاعی حریف است. تیمهایی مانند بورنموث از این رویکرد برای خلق حملات مستقیم و سریع به سمت دروازه حریف استفاده کردند.
فشار نفر به نفر در سراسر زمین: این روش، امنیت پاس کوتاه را از بین میبرد. هنگامی که هر بازیکن تحت فشار مستقیم یک حریف قرار میگیرد، فاصلهی پاس اهمیت خود را از دست میدهد و پاس ۵ متری نیز به اندازهی پاس ۱۵ متری تحت فشار قرار میگیرد. این تاکتیک با افزایش جنبهی فیزیکی بازی، مزیت پاس کوتاه را کمرنگ کرد.
ارسال توپ به فضاهای خالی: این رویکرد، نقاط ضعف ناشی از تمرکز بازیکنان در مناطق داخلی زمین را هدف قرار میدهد، به خصوص در کنارهها. حریفان سیتی به جای تلاش برای حفظ توپ در همان نقطه، ترجیح دادند توپ را مستقیماً به فضاهای رها شده بفرستند. این تاکتیک، فوتبال را به سمت فیزیک و سرعت در دویدنهای طولانیتر سوق داد، نمونهی آن شکست سیتی مقابل کریستال پالاس در جام حذفی فصل گذشته با یک دویدن طولانی و مستقیم بود.
بازگشت و فشردهسازی حداکثری خطوط: تیمها با بازگشت فوری پشت توپ و ایجاد بلوکهای دفاعی فشرده، هافبکهای خلاق تیمهای موقعیتی را مجبور به پاسهای مورب از جناحین یا ارسال توپ به فضاهای محدود کردند. این تاکتیک، «شماره ۱۰ها» را در قفسی از مدافعان گرفتار میکرد و منطق فوتبال موقعیتی را به چالش میکشید.
کاهش ارزش مالکیت توپ و ظهور عدم قطعیت
پیتر بوش، مربی هلندی و از طرفداران سابق فوتبال مبتنی بر مالکیت توپ، در پاییز ۲۰۲۳ پس از شکست ۴ بر صفر تیمش، آیندهوون، مقابل آرسنال به این نتیجه رسید که مالکیت توپ به تنهایی دیگر ارزش تعیینکنندهای ندارد. بوش توضیح داد که آرسنال نه تنها در محوطه جریمه حریف بلکه در محوطه جریمه خودشان نیز فوقالعاده عمل کرده و به سرعت ۱۰ یا ۱۱ بازیکن را پشت توپ قرار میدهد، در حالی که تیم او تنها ۶ یا ۷ نفر را به این کار اختصاص میداد.
این چهار ایده کلیدی به تدریج چیزی را که در می ۲۰۱۸ به استاندارد طلایی فوتبال تبدیل شده بود، فرسوده کردند. تیمهایی مانند آرسنال با ترکیب این ایدهها، به راهحلهای جامعی دست یافتند که ارزش مالکیت توپ را کاهش داد. حتی گواردیولا نیز بورنموث، نیوکاسل و لیورپول را «تیمهای مدرن» نامید که در اجرای همین مفاهیم برتری دارند.
در فصل جاری، تنها چهار تیم در پنج لیگ معتبر اروپا میانگین مالکیت توپ بالای ۶۰ درصد دارند و خود منچسترسیتی نیز به میانگین زیر ۶۰ درصد رسیده است که برای تیمهای گواردیولا تقریباً بیسابقه است. بسیاری از تیمها در لیگهای بزرگ، همچون منچستریونایتد، در بازیهایی که مالکیت توپ کمتری دارند، نتایج بهتری کسب میکنند.
چالش نوین: خلق فضا و نقش «فریب»
در مقطعی که ارزش مالکیت توپ شاید در پایینترین یا بحثبرانگیزترین دورهی خود قرار دارد، پرسش کلیدی از «فضا و بازیکنان آزاد کجا خواهند بود؟» به «چگونه فضا ایجاد میکنید؟» تغییر یافته است. در اوج فوتبال موقعیتی، فضا فراوان بود و یافتن آن منطقی به نظر میرسید. اما با تکامل مداوم سازوکارهای دفاعی، فضا و به تبع آن بازیکنان آزاد به شدت کمیاب شدهاند؛ چه دور از دروازه حریف و چه نزدیک به آن، جایی که بلوکهای فشرده دفاعی، مناطق حیاتی پشت توپ را اشغال میکنند.
این پرسش جدید، متغیر سومی را به معادلهی فضا-زمان وارد میکند؛ متغیری که مدتها به حاشیه رانده شده بود. سزار لوئیس منوتی، مربی بزرگ آرژانتینی، حدود ۵۰ سال پیش گفت: «فوتبال، فضاست، زمان است و فریب.» تا زمانی که مدیریت منطقی فضا به باز شدنهای آسان منجر میشد، «فریب» اهمیت چندانی نداشت. اما اکنون، بازیکنان فریبکار که میتوانند از دل سازوکارهای دفاعی تثبیتشده عبور کنند، دوباره به مهرههای کلیدی تبدیل شدهاند. این موضوع توضیح میدهد که چرا گواردیولا گاهی از بازیکنانی چون رایان چرکی هم دلسرد و هم مجذوب میشود؛ زیرا در غیاب چنین فریبکارانی، موفقیت در بازی با توپ به مراتب دشوارتر خواهد شد.