و ما ماندیم و محرم و صفری که گذشت
دکتر محمود کبیری یگانه، معاون ارتباطات و امور بینالملل شورای اسلامی شهر تهران

روزگار عجب صحنهای است؛ هر صبح که چشم میگشاییم، گویی باید نقشی تازه بر دوش بگیریم و بازیگر نمایشی باشیم که پایانش را نمیدانیم. خستگی روزها بر شانههایمان سنگینی میکند و دلهایمان زیر بار تظاهر خم میشود. نمازها قامت دارند، اما جان ندارند؛ ذکرها بر زبان جاری است، اما به دل نمینشیند. و ما غافل ماندهایم، در حالی که مرگ، چون رگ گردن، به ما نزدیک است.
سفیدی موها و فرسودگی جسم و اخلاق، هر روز به ما میگوید این قافله، قافله ماندن نیست، راهی برای رفتن است. در این میان، مردم گرفتار فقرند؛ نه تنها فقر نان و معیشت، بلکه فقر ایمان و صداقت. مردمانی را میبینیم که بر منبر ظاهر سخن از عدالت و خدمت میرانند و در خلوت، نقشهای دیگر میکشند. و ما ماندهایم با حسرت و دلتنگیِ نبود مردان الهی، بزرگانی چون مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی، حاج میرزا عبدالکریم حقشناس، و عارف بالله آیتالله بهجت، که با یک قال الصادق و قال الباقر، میشد یک هفته دل را از غبار گناه شست.
ایام میگذرد و دل در غربت و حیرت، به یاد مناجات میافتد؛ آنگاه که امام حسین علیهالسلام در دعای عرفه ناله کرد: ماذا وجد من فقدک؟ و ما الذی فقد من وجدک خدایا، چه یافت آنکه تو را گم کرد، و چه گم کرد آنکه تو را یافت؟ یا آن نجواهای بلند مناجات شعبانیه، که میآموزد جز به سایهی رحمتت پناهی نیست: إلهی هَب لی کمالَ الانقطاعِ إلیک. و مگر نه آنکه حضرت موسی کلیمالله به درگاه تو عرضه داشت: پروردگارا! من چیزی دارم که تو نداری. فرمود: آن چیست؟ گفت: خدایی چون تو دارم، که تو خدایی چون خود نداری
آری، در این دریای نیرنگ دنیا، تنها پناه همان ارتباط است؛ همان لحظههای صدق و حضور.
و مگر کربلا درس همین روزها نیست؟ شب عاشورا، خیمهها پر بود از همراهان، اما نیمهشب بسیاری پشت به امام خویش کردند و گریختند. در لشکر عمر سعد نیز کسانی بودند که در دل باور کردند فرزند فاطمه بر حق است، و از باطل بریدند و به حسین پیوستند. چه زیباست حکایت وهب نصرانی؛ جوانی مسیحی که نه روزهای گرفته بود و نه نمازی گزارده، اما دلش در مسیر کربلا به حسین علیهالسلام گره خورد و در آغوش حقیقت پذیرفته شد. امروز، امام زمان عجلالله تعالی فرجه در زیارت ناحیه مقدسه هر صبح و شام بر او و همه شهدای کربلا سلام میدهد: بأبی أنتم و أمی
و دیروز، یاد مظلوم غربتنشین خراسان، امام رضا علیهالسلام تازه شد؛ امامی که در غربت طوس به شهادت رسید. او همان بزرگوار است که به ریّان بن شبیب
فرمود: ای پسر شبیب اگر بر چیزی میخواهی گریه کنی، بر حسین بن علی گریه کن؛ که همچون گوسفندی او را سر بریدند و هجده نفر از اهلبیتش را کشتند که در روی زمین همانند نداشتند.
و مگر نه آنکه در روایت آمده است، کسی که با معرفت در غربت به زیارت آن حضرت برود، پاداش زیارت سیدالشهدا علیهالسلام در کربلا را دارد، بلکه افضل است؟ آری، امامی که در خراسان غریبانه مدفون شد، زیارتش همچون پلی است به کربلا، و اشک بر حسین در کنار حرم او، معادل اشک در کربلاست.
اکنون که ماه ربیعالاول آغاز شده، دل دوباره هوای کربلا میکند. یاد شبهای عاشورا در هیأتها زنده میشود؛ آن لحظات که ساعتها سینه میزدیم و زمزمه میکردیم: موج مزن آب فرات، یا با اشک تکرار میکردیم: ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، و دلهایمان میسوخت با نوای امشبی را شه دین در حرمش مهمان است، نکنای صبح طلوع. هنوز آن صداها در جان باقی است و بوی کربلا دل را میلرزاند.
همه این یادها برای بیدار کردن دل غافل ماست؛ که دنیا دام است و شیطان مکار، و ما بیپناهیم اگر دست خداوند را نگیریم. شاید یک لحظه صدق و یک آه از سر اخلاص، همان کلیدی باشد که درهای نجات را بر ما بگشاید.
دکتر محمود کبیری یگانه، معاون ارتباطات و امور بینالملل شورای اسلامی شهر تهران